سیلی محکمی که هر سال میخوریم
حمیدرضا میرزاده، فعال محیط زیست
نامش را «امید» گذاشتند، چون چند سالی است که تنها به ایران مهاجرت میکند و این امید را به همه میدهد که هنوز هم میتوان برای ترمیم طبیعت تلاش کرد؛ هرچند کار همنوعانش تمام شده و تنها او باقی مانده است. تیتر خبر: «از جمعیت غربی درنای سیبری تنها یک فرد نر باقی مانده است.»
تا همین چند سال قبل چهار فرد بودند؛ یکیشان هدف گلوله یک شکارچی قرار گرفت (که ضارب مدعی شد سهوا به آن شلیک کرده!)، از سرنوشت دومی هیچکس مطلع نیست. مانده بودند «امید» و جفتش؛ تا اینکه بعد از دو سال از جفتش هم خبری نشد که نشد.
سال ۱۳۸۸، درنا آمد، ولی تنها بود و از آن سال تا امروز هر سال با شروع فصل مهاجرت میآید و تیتر اخبار میشود. ایرانیها همان یکی را میبینند و بس، اما اوضاع در سیبری، جایی که درناها تابستانگذرانی میکنند، متفاوت است.
تا یک قرن پیش در سیبری، سه جمعیت از درناهای سیبری (یا همان درنای سفید) زندگی میکردند. جمعیت غربی برای زمستانگذرانی به ایران میآمد که «امید» تنها بازمانده آنهاست. جمعیت مرکزی به هندوستان میرفتند که دیگر اثری از آن باقی نمانده و منقرض شده است، ولی از جمعیت شرقی کمتر از چهار هزار فرد باقی مانده که زمستانشان را در چین میگذرانند.
خیلیها تلاش کردند تا بلکه اندکی از جمعیت شرقی را به جمعیت مرکزی و غربی گسیل کنند، بلکه این دو جمعیت هم احیا شوند، اما نشد. پروژه تکثیر درناها در اسارت شکست خورد، برداشتن تخم پرندههای جمعیت شرقی و انتقال تخمها به لانه معدود پرندگان باقیمانده از جمعیت غربی در سالهای گذشته هم جواب نداد و روز به روز از جمعیت درناهای سیبری کاسته شد.
نام «امید» را اهالی ازباران و فریدونکنار برایش انتخاب کردند تا مهمترین پرنده در طبیعت ایران باشد. دیگر میتوان گفت که جمعیت غربی هم به سرنوشت جمعیت مرکزی دچار شد و سومین انقراض مهرهداران بزرگجثه بعد از «شیر ایرانی» و «گوزن زرد ایرانی» در طبیعت ایران در حال رقم خوردن است. ناامیدی از چند سال قبل به سراغمان آمد؛ همان زمانی که در سال ۱۳۸۷ پروژه بینالمللی حفاظت از درنای سیبری در ایران تعطیل شد و سازمان ملل متحد عطایش را به لقایش بخشید.
گرچه همه میدانند بالاخره روزی میرسد که «امید» دیگر به ایران پرواز نخواهد کرد، اما همین حضور چندماههاش هم بسیار مهم است. او، ژن زندهای را با خود جابهجا میکند که در تمام دنیا نایاب است و همین کافی است تا توجه مردم و مدیران و کارشناسان به واقعیت انقراض گستردهشدهاش در کشور جلب شود. میتوان «امید» و واقعیت تاسفبار زندگیاش را بهعنوان نتیجهای واقعی از دخالتها و تخریبهای انسان در طبیعت به همگان نشان داد؛ سرنوشتی که با سرعتی سرسامآور، اما بیصدا برای دیگر پرندگان مهاجر و مقیم کشور در حال رقم خوردن است. «امید» با صراحت تمام به ما میگوید که در تمام ۵۰۰ کیلومتر خط ساحلی جنوب خزر نقطهای امن برای زمستانگذرانی پرندگان مهاجر باقی نمانده است. از «آلاگل» و «آلماگل» و «آجیگل» گرفته تا «میانکاله» و «بوجاق» و «انزلی» و «استیل» تالابی نمانده که یا آب داشته باشد یا میدان تیر شکارچیان نباشد. زمینهای کشاورزی در قرق تورهای هوایی صید پرندگان رفتهاند و تنها جای ساکت و بهظاهر امن، همان دامگاههای «فریدونکنار» و «سرخرود» و «ازباران» است؛ هرچند ساکت ماندنشان هم هدفی جز صید و کباب غاز ندارد.
«امید» سیلی محکمی است که هر سال میخوریم، اما راه اشتباه خود را میرویم. هر سال کمی نظرمان را جلب میکند و جز چند مصاحبه و گزارش پرسوزوگداز مطبوعاتی و چند جلسه کارشناسی بیحاصل، عایدی برای ما ندارد. هر سال میبینیم که از جمعیت پرندگان مهاجر کاسته میشود، اما هنوز باور نکردهایم که انقراض آنها بخشی از زندگی را (که هنوز نمیدانیم کجا) متاثر میکند. انگار منتظریم تا منقرض شوند تا ببینیم آنچه نمیدانستیم چه بود؛ بعد بد بگوییم به هر که غیر از خودمان است…
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است