فرش و اسطوره
جواد علیکرکی، کارشناس هنری دستبافتهای ایرانی
حضور موجود افسانهای دیو در هنر ایران باستان و دورههای پس از آن موجب شد که این نماد اسطورهای در تصویرسازی دستبافتههای ایران نقشی مهم بازی کند و بخش قابل توجهی از تصویرگری و روایتگری نقوش روی دستبافتههای آدمی در طول دورانهای متمادی به این نماد اختصاص داده شده است. با توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی و هنری هر دوره روشهای تصویری متعدد و گوناگونی در روایت و تلقی از مفهوم دیو به وجود آمد و به همین دلیل تصاویر گوناگونی از این نماد در عین یکسانبودن برخی ویژگیها در بافتهها دیده میشود. نوآوریهای تجسمی که در نقش دیو دیده میشود، در لذت بصری هم بیتاثیر نبوده است.
نمونه قابل توجه این تنوع تجسمی را میتوان در قالی بسیار زیبای مجموعه استاد «مصطفی قلیزاده» مشاهده کرد. در این قالی که به ابعاد ۴٫۲۲ در ۶٫۵۰ سانتیمتر بافته شده، طراح در عین استفاده از مناظر و موجودات طبیعی از نقشهای اسطورهای و نمادین هم بهره زیادی برده است. امکان دارد این قالی در اطراف تبریز و در سالهای بین ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰ میلادی بافته شده، پرز قالی از پشم و تاروپود آن از نخ است. رنگهای زیبای قالی با مهارت خاصی با شخصیتهای داستان هماهنگ شده و ترکیبی هنرمندانه از رنگ و نقش را به وجود آورده است. داستان این قالی روایت نجات بانویی (شاید شاهدخت یا بزرگزادهای) است که از ترس حمله دیوی سیاه بدمنظر و زخمی به بالای درختی پناه برده است. در عین حال بزرگزاده و شاید ملکزادهای در پایین صحنه از اسب خود پیاده شده و تیرهایی را به سوی دیو رها کرده که بر بدن دیو سیاه فرو رفته و او را زخمی کرده است. تمام این داستان در دل طبیعت، درون باغی با جوی روان و با حضور حیوانات افسانهای و طبیعی اتفاق میافتد. گویی تمام داستان در لایهای از اسطوره در مکانی واقعی و طبیعی شکل گرفته است.
این امر وقتی شدت میگیرد که دو دیو سپید با چهرهای مهربان در حالی که زانو زدهاند و نگاهی به بیرون صحنه دارند، سرستونهای طاقی را تشکیل میدهند که پایه ستونهای آن روی دو حیوان واقعی یعنی شتر و آهویی در حال خوردن علف قرار دارند. در زیر نقش هر دو حیوان دو شیر نشسته؛ نماد نگهبان، شجاعت و حمایت دیده میشوند. در بین این دو شیر، میمونی خندان و زانوزده با طبقی در بالای سر نقش شده است. در میان دو دیو بالای قالی، دیو سپید دیگری از روبرو دیده میشود که زانو زده و دستهایش در حال حمل طبقی در بالای سر است. صحنه ترنج میانی که روایتکننده داستان بانویی با کوزه برای پر کردن آب چشمه است، در زمینهای روشن به تصویر کشیده شده و گویی تداعیکننده روز و روشنایی است و صحنههای پیرامون در زمینهای تیره روایت میشوند. به نظر میرسد همانطور که دکتر «شهره جوادی» درباره منظر مینیاتور ایرانی در نگاره «همای و همایون» بیان میکنند، عالم خیال و رویا به عالم «مُثُل» و عالم «تجریدی» پیوند خورده و روز و شب در کنار هم منظره ویژهای را ترسیم کرده است. گویی در این قالی نیز راوی تلاش کرده تاریخ و اسطوره و حماسه را با هم پیوند دهد و خیال و رویا را با اسطوره و عالم تجرید در یک صحنه پیاده کند.
بررسی تکتک نقشهای این قالی بسیار جالب و بینظیر در این مقاله که تنها به بررسی دیو میپردازد، امکانپذیر نیست. امید است با لطف دوست گرانقدرم استاد «مصطفی قلیزاده» که امکان دسترسی و مطالعه این قالی ارزشمند را فراهم آورده، در آیندهای نزدیک تمام نمادها و نقشها با جزئیات بیشتر در کتابچهای جداگانه چاپ و در اختیار علاقمندان قرار بگیرد.
در قسمت بالا و میانی قالی درون کادرهایی مستطیلشکل کتیبههایی به شرح زیر دیده میشود:
«به فرمایش ی و س ف دیلمقانی» به س ع ی ص م د دیلمقانی».
درون ترنجهایی در میانه قالی در فضایی بین دو دیو سپید یک بیت از غزلیات محتشم کاشانی شاعر سده نهم هجری دیده میشود:
چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد دگر زحمت مکش جانا که تیرت بر نشان آمد
تنوع نقشها، فراوانی نمادها، ترکیببندی نقشها و ایجاد مضمونهای نمایشی از ویژگیهای این فرش زیبا هستند. آنچه مسلم است طراح با نظر رایج در زمان خود نقشها را؛ بویژه تصویر دیوها را خلق کرده تا به تفسیر مورد نظر دست یابد. دیوهای سپید، بدنی سفید و طلاییرنگ دارند و تنها پوشش آنها دامنی است که در دو دیو کناری به رنگ آبی و در دیو میانی به رنگ بنفش است. هر سه دیو گردنبند شبیه به هم به گردن آویختهاند. گوشهای بزرگ آویخته و شاخ منحنی از دیگر ویژگیهای مشترک آنهاست. دیو میانی سیبیلی به رنگ آبی و چهرهای جدی و حالتی پهلوانی دارد. دیو سمت راست با دهانی بسته، اما دیو سمت چپ با دهانی باز و زبانی به بیرون آمده و دندانهای نیش بلند نمایش داده شده است. به نظر میرسد طراح در این فرش بیجهت فضاهای خالی را پر نکرده و با توجه به مضمون اصلی روایت از تکتک نمادها و نقشها استفاده کرده است. حتی استفاده از اشعار «محتشم کاشانی» شاید برای جلب نظر بیننده و تاکید بر مفاهیم مضمون اصلی باشد. حضور میمونهای سفید روی درختها و روی زمین شاید نماد مکانی باشد که این داستان در آن روی داده است. در این قالی تمام نقشها برای تاکید بر عناصر میانی طراحی شدهاند. حاشیههای دور قالی با نقشهای حیوانی و پرندگان پوشیده شده است. نقشهای انسانی هم بهصورت پراکنده و نمادین و طبیعی در حالتهای متنوع دیده میشوند. تصویرسازی دیوها یکسان است و آنچه تمایز آنها را مشخص میکند، جانمایی آنها و رنگ دامن و تزئیناتی است که به گردن خود دارند. به نظر میرسد سه دیو سپید عملکردی متفاوت با دیو سیاه زخمی دارند. شادی چهرهشان تفاوتی آشکار با سرنوشت دیو سیاه دارد. مارهایی با سر اژدها که دور ستون پیچیدهاند، شیرهایی در حال حمله و گاز گرفتن بدن این مارها، پرندگان روی زمین، ماهی و مرغابی درون رودخانه، درختان انار در میان پیچکهای گیاهی با پرندگانی روی شاخهها همه حکایت از منظری کهن و تاریخی در هنر ایران، بویژه مینیاتورهای ایرانی دارد. کوزه کنار رودخانه نمایانگر این است که این بانوی زیبا برای آوردن آب به کنار رودخانه آمده که ناگهان با حمله دیوی سیاه روبهرو میشود که تنها راه نجات خود را بالا رفتن از درخت کنار رودخانه میبیند. شاید کوههایی که زیر پای دیو سیاه نمایش داده شده، حکایت از سفری دور و دراز و عبور از کوههای بلند و سخت دارد. مرد جوان پایین صحنه که قهرمان این داستان است، با کلاه تاجمانند و پوشش فاخر، چکمههای سوارکاری و شمشیری بر کمر نمایانگر داستانهای اسطورهای ایرانی است که شاهزادهای بهدنبال عشق خود راهی سرزمینهای دوردست میشود و با پیروزی بر دیو سیاه دلبر خود را نجات میدهد. داستانهای همای و همایون یا داستان «سامنامه» قابل مقایسه با داستان نقششده روی این قالی هستند.
*عکسهای بیشتر، چاپ شده در نشریه
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است