«کار سیمرغ و کوه بلند»
رامک رامیار، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی
واژه سیمرغ از دو بخش«سی» و «مرغ» تشکیل شده است. مرغ در زبانهای قدیم به معنی پرنده است و به پرندهای که امروزه آن را مرغ مینامیم «ماکیان» میگفتند. واژه سی هم ربطی به عدد ۳۰ ندارد، در اصل سین، مشتق از واژه «سئنه»، بوده است. گفته شده که سئنه به معنی شاهین یا عقاب است؛ پس سیمرغ یعنی پرنده شاهین. عدهای میگویند که شاهین یا عقاب بهسبب جثه بزرگ و باشکوهش، در گذر زمان، تبدیل به سیمرغ افسانهای شده است. از طرف دیگر سئنه اسم خاص نیز بوده و در « فروردینیشت» اوستا نام یکی از مومنان دین زرتشتی است. این همنامی سبب شده است که سیمرغ اسطورهای هم صفات پرندهای بزرگ و هم حکمت انسانی خردمند را داشته باشد.
در بخشهای «بهرامپشت» و «رشنیشت» اوستا به سیمرغ اشاره شده است. طبق روایت اوستا، در میان دریای «فراخکرد» درخت بزرگی است که سیمرغ بر آن آشیان دارد. تخم همه گیاهان در این درخت هست و همه گیاهان ضد گزند و داروییاند. کتابهای بعد از اوستا هم کموبیش همین را روایت میکنند. در کتاب «بندهشن» آمده است که به پرواز درآمدن سیمرغ از این درخت سبب میشود تخم گیاهان در دریا بریزد و «تیشتر»، فرشته باران، همراه با آب باران، این تخمها را به سرزمینهای دور و نزدیک ببارد.
در شاهنامه فردوسی، سیمرغ ساکن کوه البرز است. ظاهر و شمایلش توصیف نمیشود و تاکید شاهنامه بر نقشی است که او در داستانها دارد. حضور سیمرغ در داستانهای شاهنامه با زال گره خورده است.
نخستین باری که به نام سیمرغ برمیخوریم، زمان تولد «زال» است و آخرین بار، کمک گرفتن «رستم»، پسر زال، از سیمرغ برای پیروزی در جنگ با «اسفندیار».
«سام»، پهلوان ایرانی، بعد از راز و نیاز بسیار صاحب پسری میشود، اما این پسر با موی سپید به دنیا میآید. سام او را شوم میداند و دستور میدهد در کوه رهایش کنند. سیمرغ که بهدنبال غذا برای بچههایش آمده است، زال را میبیند و با خود به آشیانهاش میبرد. مهر زال به دل سیمرغ میافتد و او را خوراک بچهها نمیکند. در عوض گوسفندی شکار میکند تا زال از خونش تغذیه کند. سالها میگذرد و زال در کنار سیمرغ، در کوه بزرگ میشود. سام خوابی میبیند و میفهمد که زال زنده است و بهدنبال او میرود. سیمرغ، هنگام خداحافظی با زال، یک پر خود را به او میدهد تا هر وقت به کمک سیمرغ احتیاج داشت آن را آتش بزند.
زال دو بار، با آتش زدن پر، سیمرغ را فرامیخواند. بار اول زمانی است که «رودابه»، همسر زال، نمیتواند فرزند خود، رستم را بهسبب بزرگی جثه طفل، به دنیا بیاورد. زال پر سیمرغ را آتش میزند. سیمرغ حاضر میشود و به زال میآموزد که چگونه رودابه را بیهوش کند و با شکافتن پهلویش بچه را خارج کند. بار دوم زمانی است که رستم از شکست دادن اسفندیار عاجز میشود. داستان از این قرار است که اسفندیار تخت پادشاهی را از پدرش، «گشتاسب»، طلب میکند. گشتاسب به او وعده میدهد که اگر رستم را دستبسته به دربار بیاورد، تخت پادشاهی از آن او خواهد بود. اسفندیار نزد رستم میرود، ولی رستم خواسته او را نمیپذیرد. جنگ درمیگیرد و رستم نمیتواند حتی زخمی به اسفندیار بزند. خسته و زخمی به نزد زال میرود و چارهجویی میکند. زال سیمرغ را فرامیخواند. سیمرغ میگوید که اسفندیار روئینتن است و تنها راه کشتن او زدن تیری، از چوب درخت گز، بر چشمان اوست، اما هر کس اسفندیار را بکشد در این دنیا شوربخت و در آن دنیا دوزخی خواهد بود. رستم تیری دوشاخه از درخت گز فراهم میکند و آن را به چشمان اسفندیار میزند و در این جنگ پیروز میشود.
سیمرغ دیگری هم در شاهنامه هست. اسفندیار، پیش از نبرد با رستم، برای رسیدن به دژ «ارجاسب» از هفتخوان میگذرد. او پیش از وارد شدن به هر خوان از پیشگوییهای «گرگسار»، یکی از پهلوانان لشکر ارجاسب، استفاده میکند. گرگسار در توصیف خوان پنجم از کوه بلندی صحبت میکند که بر فراز آن سیمرغی «پیکارجوی» با دو بچهاش زندگی میکند و از میان بردن او کاری ناممکن است. اسفندیار برای شکست این سیمرغ تمهیدی میاندیشد. روی گردونهای صندوقی میگذارد و دور تا دور گردونه تیغ کار میگذارد و گردونه را به دو اسب میبندد. خودش در صندوق مینشیند و گردونه را به سمت سیمرغ میراند. سیمرغ صندوق را میبیند و به سمت آن پرواز میکند، اما تیغها او را زخمی و ناتوان میکنند. اسفندیار از صندوق بیرون میآید و با شمشیر او را میکشد.
فقط در یک جا به ارتباط این دو سیمرغ با هم اشاره شده است؛ در نبرد رستم و اسفندیار، وقتی سیمرغ راز کشتن اسفندیار را به رستم میگوید، در یک جمله اشاره میکند که اسفندیار همان کسی است که جفت او را کشته است.
درباره اینکه چرا دو سیمرغ، با دو وجه اهورایی و اهریمنی، در شاهنامه هست، نظرات مختلفی وجود دارد. عدهای آن را ناشی از اعتقاد به «ثنویت»، یعنی وجود نیروهای خیر و شر، در مذهب ایرانیان کهن میدانند. در نتیجه این اعتقاد سیمرغ خیر و سیمرغ شر وجود دارد. عده دیگر این تضاد را برآمده از اختلاف دینی اسفندیار با خاندان رستم میدانند. اسفندیار از پیروان دین زرتشت است و رستم به عقاید پیشازرتشتی اعتقاد دارد. تقریبا هر آنچه پیش از زرتشت اهورایی است، در دین زرتشتی اهریمنی محسوب میشود. سیمرغی هم که همیشه به یاری خاندان رستم میآید، در خوان پنجم، با هیبتی اهریمنی، مانع اسفندیار و گسترش دین او میشود. البته ناگفته نماند که سیمرغ، در دین بهی پسازرتشتی، دوباره وجه مثبت و اهورایی خود را به دست میآورد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است