صلحی دردناکتر از جنگ
فرزانه ابراهیمزاده
عهدنامه فینکنشتاین، عهدنامه مفصل، عهدنامه مجمل، عهدنامه گلستان، قرارداد ترکمانچای، معاهده پاریس، عهدنامه ارزنهالروم و… این نامها ذهن را به سمت اتفاقات ناخوشایندی میبرد که به تاریخ قاجاریه گره خورده است؛ عهدنامههایی که البته از همه آنها بو و حس ناخوشایندی نمیآیند و شاید باور نکنیم که همه اینها در یک چیز مشترک بودند؛ « صلحنامه میان ایران و سایر کشورها».
درست خواندید حتی عهدنامه ترکمانچای که در تاریخ ایران بهعنوان نمونه بدترین تجربه ایران پای میز مذاکره لقب گرفته است در واقعیت صلحنامه میان ایران و روسیه بود؛ صلحنامهای که اتفاقا به جنگهای این دو کشور پایان داد و روابط دیگری را بین آنها برقرار کرد.
تقریبا در طول دوران قاجاریه قراردادهای صلح میان ایران و سایر کشورها هرچند تحت تاثیر شرایط ضعف دولت مرکزی ایران به ضرر مردم و ایران بود، اما راهی بود برای پایاندادن به جنگهای فرسایشی و ایجاد ثبات در داخل کشور. شاید به مذاق خوانندگان خوش نیاید، اما اگر با نگاه منصفانه و رعایت شرایط تاریخی به این قراردادها نگاه کنیم، باید بگوییم که شاید حاکمان ایرانی شرط و فرصت دیگری نداشتند تا این قراردادها را امضا کنند. شرط و فرصتی که بخشهای بیشتری از سرزمین را حفظ کنند؛ البته نباید از ضعف دولت مرکزی و خیانت برخی افراد حکومتی و وابستگی شاهان و خرجهای بیش از حدشان از کیسه خالی مملکت هم چشم پوشید.
بخش قراردادهای صلح ایران در دوره قاجار شاید در چشم بعضی بیشتر از صلحنامه قراردادهای تحمیلی و ضدایرانی باشد که خواندن و حتی نوشتنش سخت است اما در مرور تاریخی ناگزیریم به نوشتن از واقعیتهای تلخ و مرور صلحنامههایی که به ضرر ایران بود.
ناپلئونی که ماند
در تاریخ معاصر ایران نخستین پیمان صلحی که بین دولت قاجاریه و یک کشور خارجی بسته شد، عهدنامه «فینکنشتاین» بود. فتحعلیشاه قاجار میدانست که اختلافاتش با همسایه شمالی یعنی روسها آنقدر بدون حل است که در نهایت به جنگ منجر خواهد شد. انگلیسیها هم تا آن روز با دست آهنی زیر دستکش خود بارها عهدشکنی کرده بودند. پس باید بهدنبال همپیمانی تازه میگشتند. از آنجایی که ایرانیان به این ضربالمثل که دشمن دشمن دوست ماست، اعتقاد زیادی داشتند، به سمت قدرت تازهای که در قلب اروپا شکل گرفته بود؛ یعنی فرانسه بناپارتی رفتند. وصف «ناپلئون» فراتر از خودش به ایران رسیده بود و شاه ایران ندیده دلخوش به این قدرت بود. پس «عسگرخان ارومی» را با پیام صلح بهعنوان نماینده به پاریس و کاخ «ورسای» فرستاد. ماحصل این دیدار آمادگی فرانسه برای بستن پیمانی بین دو کشور شد. پیمانی که بهخاطر بستهشدن در کاخ فینکنشتاین در لهستان در تاریخ ۴ مه ۱۸۰۷ برابر با ۱۳ اردیبهشت ۱۱۸۶ به قرارداد فینکنشتاین معروف شد. در این قرارداد ناپلئون حاکمیت ایران بر گرجستان را که مهمترین مورد اختلاف میان ایران و روسیه بود، به رسمیت شناخت. او همچنین تعهد کرد تا مستشارانی را برای تعلیم سپاه ایران و تجهیزشان به سلاحهای جنگی و دانش مدرن به ایران بفرستد. در مقابل ایران هم متعهد میشد تا به انگلستان اعلام جنگ کرده و اتباع انگلیسی را بیرون کند، همچنین در صورتی که ناپلئون اراده کند، به هند حمله کند. این قرارداد امضا شد و نمایندگان ایران به دیدار ناپلئون و نمایندگان فرانسه یعنی «ژنرال گاردان» و «مسیو ژوبر» به ایران آمدند. به نظر میرسید همه چیز این قرارداد درست و خوب است، اما چرخش ناگهانی بناپارت همه چیز را به هم زد. ناپلئون نهتنها هیچکدام از تعهداتش در قبال ایران جز اعزام مستشار را انجام نداد؛ بلکه با دشمنی که حالا با ایران وارد جنگ شده بود، یعنی روسها پای میز مذاکره نشست و قرارداد «تیسلیت» را امضا کرد؛ قراردادی که عملا راه مذاکرات بعدی را سد و قرارداد فینکنشتاین را ملغی میکرد. با این اتفاق فرانسویها مجبور به ترک ایران بودند و ناپلئون از فهرست دوستان ایران خارج شد، اما نام و سرنوشت مرد کوچک پاریسی در ذهن ایرانیان ماند و نمادی شد در مقابل سیاستهای انگلیسیها در ایران.
مجمل یا مفصل به سبک بریتانیایی
عهدنامه «تیسلیت» هرچند در عمل معاهده فینکنشتاین را از درجه اعتبار ساقط کرد، اما سرانجام انگلیسیها را در حمایت از ایران پای میز مذاکره آورد. «سرجان ملکم» و «سرجان اوزلی» که نخستین نمایندگان انگلستان در دوران قاجار بودند، بعد از ملغی شدن عهدنامه فینکنشتاین مذاکره بین ایران و انگلستان را در باغ ایلچی آغاز کردند و در نهایت به تاریخ ۲۱ اسفند ۱۱۸۷ برابر با ۱۲ مارس ۱۸۰۹ پیمانی بین دو کشور امضا شد که به عهدنامه «مجمل» معروف شد. عهدنامهای که بر اساس آن انگلیسیها حاکمیت ایران را بر سراسر خلیج فارس به رسمیت شمردند و تعهد دادند که کشتیهایشان تنها از نقاطی که ایران به آنها اجازه میدهد، عبور کنند. در متن این پیمان اگر کشتی از سوی اقیانوس هند وارد دریای عمان و خلیج فارس شده بود، تا اجازه ایران را نداشته باشد اجازه لنگر انداختن ندارد.
این عهدنامه همچنین مقدمه مذاکرات بعدی بود که عهدنامه «مفصل» را دقیقا چهار سال بعد، یعنی ۱۴ مارس ۱۸۱۲ ایجاد کرد. انگلیسیها در جنگ میان ایران و روس طرف روسها را گرفتند و این باعث ناراحتی حکومت ایران شد و عملا عهدنامه مجمل را بیاعتبار کردند که به مذاق ایرانیان خوش نیامده بود. از سوی دیگر بریتانیا درصدد بالا بردن نفوذ خود در خلیج فارس، بحرین را عملا اشغال کرده بود و انگلیسیها که حفظ هندوستان برایشان اهمیت زیادی داشت و خطر قدرتگرفتن بیشتر روسها را احساس میکردند، درصدد حفظ ایران برآمدند. پس این عهدنامه دوم میان دو کشور امضا شد. در فصل نهم این قرارداد، انگلیسیها البته حق ایران را در خلیج فارس کمتر کرده بودند. بر اساس این بند: «اگر در بحرالعجم اولیای دولت بهیّه ایران را امدادی ضرور شود، اولیای دولت بهیّه انگلیس بشرط امکان در آن وقت کشتی جنگ و قشون بدهند و اخراجات آنرا موافق برآورد آن وقت قطع و فصل نموده بازیافت نمایند کشتیهای مزبور بر آن خورها و لنگرگاهها عبور کند که امنای دولت علیّه ایران نشان (مجوز) بدهند و از جای دیگر بیرخصت و بدون ضرورت عبور نکنند.»
البته انگلیسیها به این عهدنامه هم متعهد نماندند و تنها چیزی که این صلحنامه برایشان داشت، نفوذ بیشتر در خلیج فارس و دریای عمان بود.
گلستانی که گلستان نشد
قرار دادن دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای در میان قراردادهای صلح تاریخ شاید از نظر بسیاری از مردم و حتی کارشناسان خوش نباشد. اما واقعیت این است که این دو عهدنامه با همه بدیها نقطه پایان جنگ میان ایران و روسیه بودند.
اختلاف میان ایران و روسیه از پیش از دوره قاجار بر سر برخی سرزمینهای شمال ایران، بویژه ارمنستان و گرجستان آغاز شده بود. ایران با آنکه به هر دوی این سرزمینها خودمختاری نسبی داده بود، اما آنجا را جزئی از خاک خود میدانست و همین هم بهانهای به روسیه میداد تا با حمایت از حاکمان این سرزمینها آتش اختلاف را بیشتر کنند. این سیاست را بسیاری در سیاستی میدانند که بعد از دوران «پتر کبیر» و بر اساس وصیتنامه جعلی او بود. بر اساس این وصیتنامه او خواسته بود تا دستهایشان را در آبهای گرم بشویند و نزدیکترین راه رسیدن به آبهای گرم ایران بود. در نهایت هم این سیاستها ایران و روسیه را در مقابل هم قرار داد و تیر جنگ از سوی روسها شلیک شد. جنگی که با افتوخیزهای زیادی همراه بود، اما در نهایت به شکست سپاه ایران منجر شد. ایران که در این جنگ تنها مانده بود، با خزانه خالی و سپاهی که منهدم شده بود، نمیتوانست کاری بکند و روسها در حال حرکت به سمت تبریز بودند. فرانسویها هم پشت ایران را خالی کرده بودند و به آنها هم اعتمادی نبود. پس با پادرمیانی «سرگور اوزلی» قرار شد تا این جنگ به پایان برسد و قرارداد صلح امضا شود؛ قرارداد صلحی که نماینده روسیه «ریشخوف» و «میرزا ابوالحسن ایلچی» بهعنوان نماینده ایران و «سرگور اوزلی» نماینده بریتانیا بهعنوان میانجی در قریه گلستان امضا کردند. در این عهدنامه ۲۲۰ هزار کیلومتر از خاکهای سرزمین ایران جدا و به روسیه واگذار شد. بهطور دقیق ۱۷ ولایت قفقاز که در تمام تاریخ جزء نقشه ایران بودند؛ «قرهباغ، گنجهشکی، باکو، دربند، گرجستان، ایروان، نخجوان و….
ایران متعهد به پرداخت خسارت بود و زیر بار قرضهای سنگینی رفته بود، اما آنچه این صلحنامه را تلخ میکرد، فشار شکستی بود که بر دوش مردم ایران افتاده بود؛ فشاری که باعث شد تا با اعلام حکم علمای اسلام در تهران و شهرهای دیگر آتش جنگ دوم بین ایران و روسیه آغاز شود. جنگی که این بار شکست سخت ایرانیان را به دنبال داشت. روسها اردبیل را گرفتند و چینیخانه بقعه شیخ صفی را غارت کردند و به سمت قزوین پیش آمدند. قزوین کلید فتح تهران بود و تهران اگر سقوط میکرد، در واقع ایران سقوط میکرد. پس «عباسمیرزا» نایبالسلطنه که با شجاعت تمام در مقابل روسها ایستاده بود و تلاش کرد تا در ترکمانچای مقابل آنها بایستد، در مقابل تهدید «پاسکوویچ» قرار گرفت. او تهدید کرده بود که اگر پای مذاکره نیایند، عازم تهران میشود. پس عباسمیرزا پدرش را راضی به پذیرش صلح کرد؛ صلحی که بدتر از هر جنگی بود. عهدنامه ترکمانچای در اول اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی در قریه ترکمانچای نزدیک ارومیه امضا شد. این عهدنامه ۱۷ فصل داشت و «اللهیارخان آصفالدوله» و «میرزا ابوالحسن شیرازی» از سوی ایران و «ایوان پاسکوویچ» از سوی روسها سر میز نشستند. بر اساس این عهدنامه ۳۰ هزار کیلومتر دیگر از ایران جدا و به روسیه الحاق شد. در کنار آن روسها انحصار عبورومرور و صید ماهی در دریای مازندران را به دست گرفتند و حق کنسولی یا همان کاپیتولاسیون را به ایران تحمیل کردند. تنها امتیاز روسها به ایران حمایت از ولیعهدی عباسمیرزا بود که در آینده زمینه به سلطنت رسیدن نوادگان او را فراهم کرد. زمینهای که در نهایت شاهان بعدی را عملا «روسونوفیل» میکرد. عهدنامه ترکمانچای قرارداد صلح بدیمنی بود. نهتنها کمتر از یکسال باعث شد تا وزیر مختار روسیه یعنی «الکساندر گریبایدوف» در ایران کشته شود؛ بلکه عباسمیرزا نیز از غصه این شکست بیمار شد و زودتر از پدرش دق کرد. بعد از انقلاب اکتبر روسیه، نمایندگان انقلابی بدون توجه به ۵۰ هزار کیلومتری که از ایران جدا شد، دو اصل باقیمانده عهدنامه ترکمانچای یعنی حق کنسولی و حق انحصاری در دریای مازندران را ملغی کردند و این عهدنامه را به دست تاریخ سپردند.
فاتح شکستخورده
هرچقدر ایرانیان در نبرد با روسها بدشانس بودند، در جنگ در جبهه شرقی موفق بودند. تلاش برای الحاق هرات به ایران از زمان فتحعلیشاه آغاز شده بود. اما مرگ نابهنگام عباسمیرزا در مشهد این تلاش را نیمهتمام گذاشت. «محمدشاه» پدر «ناصرالدینشاه» نیز در جنگ با ابدالیهایی که هرات را اشغال کرده بودند، ناکام ماند و این فرصت را به «دوستمحمدخان» حاکم کابل داد تا هرات را که مرز خراسان بزرگ بود، اشغال کند. اما سپاه ایران در دوران ناصرالدینشاه تحت فرمان «حسامالسلطنه» توانست تا «دوستمحمدخان» را از هرات دور و به سمت کابل عقب براند. هرات بار دیگر روی نقشه جزء ممالک محروسه ایران بود. اما این وضعیت زیاد دوام نیاورد. انگلیسیها که هرات را یکی از راههای دسترسی به هند میدانستند، موافق حاکمیت ایران بر این منطقه نبودند. همزمان با اعلام خبر فتح هرات، نیروهای انگلستان در خلیج فارس و بحرین به سمت بندرعباس رفتند و این بندر مهم و قشم را اشغال کردند و تهدید کردند که ایران را اشغال میکنند. ایران و انگلستان که یکسالی بود رابطه دیپلماتیک نداشتند، بار دیگر در مقابل هم قرار گرفتند و چارهای جز مذاکره برایشان نماند. با پادرمیانی «لویی ناپلئون»، پادشاه فرانسه نمایندگان ایران در برابر نمایندگان انگلستان در پاریس نشستند و معاهده صلحی را در مارس ۱۸۵۷م. امضا کردند؛ معاهدهای که به «صلح پاریس» معروف شد و بر اساس آن ایران از ادعای مالکیت بر هرات چشم پوشید و ضمن به رسمیت شناختن استقلال سرزمین افغانستان، هرات را واگذار کرد. انگلیسیها هم تعهد کردند تا نیروهایشان را از بندرعباس و جزایر خلیج فارس بیرون ببرند. هرچند انگلیسیها به این قرارداد هم متعهد نماندند و در سال ۱۸۸۷ بخش بزرگی از بلوچستان ایران را به هند ملحق کردند؛ بخشی که بعد از استقلال پاکستان بخشی از این سرزمین شد.
تدبیر امیر
اگر مقالهای که درباره دوره صفوی نوشته شده را خوانده باشید، میدانید که اختلافات مرزی میان ایران و همسایه غربی یعنی عثمانی ریشهای تاریخی و فرای مشکلات مذهبی دو طرف داشته و دارد. دولت عثمانی در دوره قاجاریه اقتدار دوران «سلطان سلیمان» را نداشت و کمکم به مرد بیمار اروپا تبدیل میشد. اختلافات لاینحل در مرزها باعث درگیریهای مدام دو کشور شده بود. هرچند عهدنامه قصرشیرین یا ذهاب که در سال ۱۶۳۹م. بین دو کشور امضا شده بود کمی از اختلافات کاسته بود، اما باز هم زمینه درگیری در مرزها را فراهم میکرد. در دوره فتحعلیشاه بار دیگر بین دو کشور جنگی درگرفت؛ جنگی که در نهایت با شکست عثمانیها باعث شد دو کشور سر میز مذاکره بنشینند. آنها در جولای ۱۸۲۳م. در ارزنهالروم در مقابل هم نشستند و مذاکرات با دلخوری هر دو به امضای قراردادی منجر شد که قرارداد ذهاب را تثبیت میکرد، اما این قرارداد کاربرد چندانی نداشت و به نظر میرسید دو کشور را بار دیگر در مقابل هم قرار خواهد داد. پس در ۳۱ می ۱۸۴۷ نماینده ایران «میرزا تقیخان امیر نظام» در مقابل نماینده عثمانی قرار گرفت. در این مذاکرات که زمان زیادی طول کشید، نماینده انگلستان و روسیه بهعنوان میانجی وارد شدند و در نهایت دولت ایران پذیرفت که ادعای خود از مناطق غربی ذهاب یعنی «مندلی» و «نفتخانه» و «خانقین» دست بردارد و حاکمیت عثمانیها را بر سلیمانیه به رسمیت بشناسد، اما در مقابل عثمانیها حق کشتیرانی ایران در اروند را محفوظ نگه دارند. عهدنامه ارزنهالروم برای ۶۰ سال به اختلاف میان دو کشور تا حدودی پایان داد، اما از آنجایی که کشف نفت در این منطقه معادلات منطقهای را برهم زد، بار دیگر شعله آتش اختلاف بر سر مالکیت اروندرود و نقطه مرزی دو کشور بالا گرفت و عدم مشخصشدن مرز بین ایران و عثمانی و بعدها عراق و ترکیه به زخمی ناسور در روابط ایران و همسایههای غربیاش بدل شد؛ زخمی که حتی قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره هم نتوانست آن را درمان کند و جنگی هشتساله را به بهانههای مختلف به ایران تحمیل کرد؛ زخمی که شاید روزی درمان شود.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است