روایت تصویری دیوها
کیانوش معتقدی، پژوهشگر هنرهای ایرانی-اسلامی
با آغاز دوره قاجار و انتخاب تهران بهعنوان پایتخت، ما با شکلگیری یک جنبش هنری تازه مواجه هستیم. برخلاف تصور بسیارانی که در گذشته آن را آغاز دوران انحطاط هنر ایران میپنداشتند اما تحولات تصویری در دوره قاجار بسیار مهم و سرنوشتساز است.
در این دوره آشنایی و مواجهه هنرمندان ایرانی با آثار هنری غرب و نقوش فرنگی یا به اصطلاح «فرنگیکاری» در کنار ایده بازگشت به نقشمایههای باستانی یا «باستانگرایی» که با حمایت دربار توسعه یافت، فرصتی تازه را پیش روی هنرمندان قرار داد.
در این میان حمایتهای شخص «فتحعلیشاه» از تصویرگری و بازشناسی و احیای برخی هنرها همچون پیکرنگاری که برای قرنها فراموش شده، اهمیت زیادی دارد. فتحعلیشاه در ساختار شیوه حکومت و همچنین حمایتش از هنرمندان و ایجاد کارگاههای سلطنتی، صفویان را الگوی خویش قرار داد. از این جهت هنرمندان از سراسر ایران؛ از شیراز، اصفهان و تبریز و… به تهران آمدند تا در کارگاه سلطنتی جایی برای خود پیدا کنند.
البته حمایت او از تفکر شیعی و ایجاد تعادل بین نگاه شیعی و باستانگرایی خود مساله جالب توجه دیگری است. در همین راستاست که الگوهای باستانی وارد هنر ایران میشوند و خیلی زود در سطح گستردهای وارد انواع مواد و مصالح میشوند، از کتاب و نقاشی گرفته تا فرش و کاشی به این ترتیب در همه عرصهها مضامین اسطورهای و نقشمایههای باستانی که اغلب ساسانی هستند، وارد هنر ایران میشوند.
منابع تصویری هنرمندان دوره قاجار
وجود نقشبرجستههای هخامنشی و ساسانی مهمترین منبع بود؛ هرچند در این دوره دو کتاب دستمایه کار کاشیکاران و هنرمندان عرصه کتابآرایی بود. نخست کتاب «نامه خسروان» که توسط یکی از فرزندان فتحعلیشاه تهیه شد که نخستین نسخه آن در اتریش گراور شد و تصاویری خیالی از پادشاهان کیانی و ساسانی در آنها ترسیم شده بود و بعدها دقیق و به دفعات روی کاشیها و پارچههای قلمکار کشیده شد.
کتاب دوم «آثار عجم» از «فرصتالدوله شیرازی» بود که پر بود از طرحها و نقاشیهایی از نقشبرجستههای ساسانی منطقه فارس.
دیوها روی کاشیها
در راستای اینکه ایرانیان در هر دوره زمانی همیشه بهدنبال یک قهرمان یا پهلوان ملی بودند، طبیعتا نخستین و مهمترین موضوع برای تصویرگری شاهنامه بوده است (رستم و داستانهایش). در آغاز دوره قاجار کتابهایی در قالب شاهنامه با محوریت فتحعلیشاه با عناوینی همچون «شهنشاهنامه» و «رستمنامه» استنساخ شد که اتفاقا نمونههای چاپ سنگی آنها باقی مانده است. در این میان دوقطبی تازهای شکل میگیرد که در آن رستم جایش با فتحعلیشاه عوض میشود. یعنی چهره رستم در نقاشیها و بعد کاشیکاریهای هفترنگ تبدیل میشود به مردی با ریش بلند و کمر باریک؛ یعنی همان چهره آرمانی که از فتحعلیشاه سراغ داریم.
پس حمایت فتحعلیشاه از اینکه شخصیت این قهرمان ملی دوباره احیا شود و تصویر خودش در آن جایگزین شود، یک اتفاق مهم در تحولات تصویرگری کهنالگویی چون رستم است. این مساله تا جایی ادامه پیدا میکند که حتی بعد از او و در دوره ناصری همچنان شاهد این هستیم که بارها و بارها چهره رستم در هنرهای مختلف بویژه کاشیها تصویر فتحعلیشاه میشود.
در کنار تصویر رستم مضمون نزاعش با دیو سفید که یک تصویر کاملا نمادین است، مورد توجه هنرمندان قرار میگیرد و در دهههای بعد نیز بهواسطه احترامی که برای این تصویر پدید میآید، همواره رستم در نزاع با دیو سفید نمادی از تلاش فتحعلیشاه، سرسلسله خاندان قاجار برای دفاع از ایران و نمادی از برتری حق بر باطل است.
کاشی یکی از مهمترین مواد و مصالح تزئین در هنر ایران است که در گذشته حتی پیش از اسلام بوده است. در دوران اسلامی تکنیکهای مختلفی به وجود میآید؛ از لعابهای تکرنگ تا مینایی و زرینفام و در نهایت کاشی معرق و کاشی هفترنگ.
سنت تزئین بناهای مذهبی و کاخها با استفاده از کاشی به دوره زندیه میرسد و در شیراز شاهد تکامل و پویایی در کار کاشیسازان و رنگهای جدید در تکنیک هفترنگ هستیم که بهطور همزمان کاشیهای ایران تصویری میشوند. این سنت وقتی که تهران بهعنوان پایتخت انتخاب میشود، توسط کاشیکاران شیرازی که به تهران میآیند تا بناهای جدیدالتاسیس تهران را کاشیکاری کنند، به اینجا انتقال پیدا میکند.
در ۵۰ سال اول دوره قاجار، کاشیکاری بناهای تهران به لحاظ رنگآمیزی و بیان تصویری بسیار تحت تاثیر مکتب شیراز است، اما با آغاز دوره ناصری و رونق کاشیکاری در پایتخت، تهران صاحب سبک اختصاصی میشود که از آن بهعنوان «سبک تهران» یاد میکنیم. اتفاقا بسیاری از تصاویر باستانگرایی کتاب نامه خسروان و الگوهایی مانند رستم و دیو سفید، در واقع در تهران دوره ناصری به اوج شکوفایی خودش میرسد.
کاشی جزء معدود مصالحی است که هم فرصت دارد در فضای سلطنتی و بناهای ارگ سلطنتی باشد و هم در دروازههای ورودی شهر و سپس در تزئینات خانهها و فضاهای عامالمنفعه مانند مساجد و حمامها ورود پیدا کرد.
نخستین بناهای مهمی که در شهرهای دوره قاجار ساخته شدند، کاخها، مساجد جامع و بازارها بودند، اما پیش از همه دیوار، حصار و دروازههای ورودی بودند که نقش تعیینکنندهای داشتند. تهران در آغاز دوره قاجار ۶ دروازه داشت و در دوره ناصری و بعد از توسعه تهران تعداد این دروازهها به ۱۲ رسید.
یکی از نمادهای مهم در دروازههای تهران که در دروازههای شهرهای دیگر هم تکرار میشود، نقش «رستم و دیو سفید» بود یا تصویر «رستم و سهراب» یا نزاع «رستم با دیو سفید» تصاویر نمادین و تکرارشونده در تزئینات دروازهها شدند.
در تزئینات دروازه خیابان ناصریه (ابتدای ناصرخسرو) که در سال ۱۲۸۲ قمری ساخته شد، این طرح روی کاشیکاریها دیده میشود. بعدها که ۱۲ دروازه تهران نیز در سال ۱۲۸۴ قمری ساخته شدند، در دروازه دولت نیز نقش دیو سفید تکرار شد. علاوه بر این دروازههای پیرامونی در تزئینات دروازههای داخلی ارگ هم این نقش پدیدار شد. نمونهاش دروازه ورودی کاخ گلستان از ضلع جنوبی که مجموعه بزرگی از کاشی هفترنگ داشت که داستان رستم و دیو سفید توسط یک کاشیکار شیرازی روی آن نقاشی شده بود.
در واقع همیشه تقابل رستم و دیو سفید بهطور نمادین نقاشی شده است. نباید فراموش کرد که قهرمان اصلی همواره فتحعلیشاه است که در ردای رستم، دیو را میکشد. این روش تزئین خیلی زود چون در مقر حکومت اجرا میشود، به یک استاندارد تبدیل و در ورودی ارگها و دروازههای دیگر شهرها، مانند دروازه ارگ سمنان که در دوره ناصری ساخته شد و ورودی ارگ کریمخانی در شیراز تکرار میشود. همچنین در سردر بناهای عامالمنفعه، بویژه حمامها این تصاویر نمادین تکرار میشود.
دروازه یا سردر، محل عبور و گذر و آستانه است. در ساختار دروازه شهرها این مفهوم بیشتر بارز است و جنبه هویتی و کارکرد معنایی دارد، اما در حمامها احتمالا برداشتی نمادین و البته تزئینی عامهپسند از مفهوم عبور از تاریکی به روشنایی، از گرما به سرما و از بدنی ناپاک به تمیز و پاک بود.
نمونههای جالبی از نقش رستم و دیو سفید در کاشیکاریهای حمامهای رشت و کرمان وجود دارد؛ حمام محله «ساغریسازان» در رشت یا تزئینات حمام «ابراهیمخان» در مجموعه گنجعلیخان کرمان.
البته در کنار این مجموعه ها، کاشیهای تکی هم با نقش دیو وجود دارند که در راستای تولید انبوه برای خریداران محلی و گاه برای گردشگران تولید میشدند. چند نمونه از کاشیهای قاجاری که فقط تصویر دیو به شکل نقشبرجسته و بهصورت قالبی روی آنها آمده و امروز در مجموعه موزه لوور نگهداری میشوند.
در اواخر دوره قاجار باوجود آنکه، تکنیک هفترنگ فراموش نشد ولی سفارش و تولید کاشیهای تصویری کاهش یافت. یکی از دلایل آن پیر شدن یا مرگ استادکاران بود. از طرفی سیل مدرنیته و بویژه در تهران، چهره شهر و معماری آنرا بهکلی تغییر داد و دیگر کسی به آجرکاری، آجرتراشی و کاشی هفترنگ که روزی مهمترین تزئینات خانههای تهران به شمار می رفتند، اهمیت نمیداد و سنگ، بتن و نماسازیهای غیرایرانی جایگزین آن شد. نبود استادکار، نبود سفارش و تغییر سلیقه عمومی دلایل کنار رفتن کاشیهای تصویری بود.
*عکسهای بیشتر، چاپ شده در نشریه
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است