نگاهی به باورهای ایرانی و اصطلاحات و ضربالمثلهای فارسی در زمینه کفش
منیر عزیزی
دانشجوی کارشناسیارشد ایرانشناسی، دانشگاه تهران
کفشها، این لباس پاها، شاید برای آنکه از رنج راهرفتن بر ناهمواریها و سرما و گرما در امان بمانند، از زندگی روزمره ایرانی به ادبیات، باورها، مثلها و اصطلاحات ایرانی نیز راهیافتهاند. از هزارههای پیش تا امروز، انواع کفشها با نامهای گوناگون در زندگی ایرانی دوخته و استفاده شده است. از گیوه، نعلین، موزه، اُرسی، چموش و پایپوشهای محلی و بومی در دنیای واقعی گرفته تا «کفش آهنین» در دنیای افسانهها و حتی در ادبیات فارسی، آنجا که مولوی میگوید: «از جان من بپرس که با کفش آهنین / اندر ره فراق کجاها رسیدهای». خوب است چند نمونه ببینیم که کفش چگونه در دنیای ذهنی مثلها، باورها و اصطلاحات عامیانه ایرانی جای خود را باز کرده است.
چند اصطلاح و مثل کفشی:
- از زیاد دویدن کفش پاره میشود: پُرطمع بودن به ضرر انسان تمام میشود.
- هر چه گیوه تنگست، برای پای آدم لنگ است: برای شخص بیچاره، بدبختی روی بدبختی میآید.
- پاشنههای کفش یا گیوه را ورکشیدن: پاشنه کفش را از حالت خوابیده به حالت عمودی برگرداندن؛ کفش پوشیدن. مجازاً عازم رفتن شدن یا مصممانه دست به کاری زدن.
- ریگ به کفش داشتن: تقصیر و سوءظن داشتن.
- پاشنه ساییده: آدم پرتجربه و حرّاف و ناقلا.
- برای شیطان پاپوش میدوزد: بسیار حیلهگر و مکار است.
- با پا راه بروی کفش پاره میشود، با سر کلاه: در هر حال این کار خرجی را مستلزم است.
- کفش پینهدوز پاشنه ندارد: معادل کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد.
- کفشهات جفت، حرفات مفت: به مزاح و عتاب، گفتههای تو ننیوشم و حضور تو را نیز نخواهم.
- یک پا چارق، یک پا گیوه: در نهایت فقر و نیازمندی/ با سر و وضعی روستاییوار و فقیرانه.
- یک کفش آهنین، یک عصای پولادین: رنج و تعبی سخت دراز در وصول مقصودی.
- پا توی کفش کسی کردن: با او در افتادن.
- پا را توی یک کفش کردن: روی عقیده خود پافشاری کردن.
- پای خود را از توی کفش کسی درآوردن یا بیرون کشیدن: از آزاردادن کسی دستبرداشتن، کسی را راحت گذاشتن (متضاد: پا توی کفش کسی کردن).
- پاپوشدوختن برای کسی: مخفیانه بر ضدّ کسی توطئه چیدن و او را نزد دیگران و به ویژه نزد روسایش گناهکار جلوه دادن؛ سعایت کردن.
- پاپوشدوز: سعایتکننده، آنکه توطئه چیند تا کسی را گناهکار جلوه دهد.
- پاپوشدوزی: توطئهچینی، سعایت.
- از پاشنه درکردن: پیاده طیکردن یک راه دراز.
- کفش جفتشدن (پیش پای کسی): کنایه از داشتن کرامت و علو مقام و درجه در نزد خداوند است و مردان خدا را بدین صفت میشناسند.
- کفش جفتکردن: کنایه از بیرون کردن مستخدم یا کارگر و خاتمهدادن به خدمت ایشان است.
- کفش جفتکن: کنایه از آدم متملق و چاپلوس است که برای حصول مقصود خود به هر کاری تن میدهد.
- کفش کهنه کسی: کنایه از مدافع و حامی کسی.
- به کفش کسی کفشک گفتن: مترادف به اسب کسی یابو گفتن.
- کفش و کلاه کردن: لباس پوشیدن و عازم رفتن به جایی شدن.
- کفشِ تنگ از پا بدر: نظیر تهی راه رفتن به از کفش تنگ.
چند باور قدیمی کفشی:
- هنگامی که عروس را به خانه داماد میبرند، برای سفیدبختی عروس، لنگهکفش کهنه او را در درشکه پهلویش میگذارند.
- برای سفیدبختی عروس، موقع ورود داماد به اتاق عروس، کفشهای عروس را بالای در میگذارند تا داماد از زیر آن رد شود.
- برای اینکه عزرائیل در خانه نیاید باید لنگه کفش را دمر کرد.
- پاشنههای کفش که جلوی هم جفت بشود صاحبش پولدار میشود.
- دو تا کفش روی هم سوار شوند صاحبش سفر دور میرود.
- کفشدوز اگر دو کفش را به یک اندازه درست کند، زنش میمیرد.
- اگر از کسی تعریف کنند، برای اینکه چشم نخورد باید انگشت به خاک ته کفش تعریفکننده زده، روی نافش بمالند.
- برای اینکه مهمان برود، نمک در کفشش میریزند.
- بچه که تازه به دنیا میآید در هنگام گرفتن ناخنهای او یا باید پول در کفش بگذارند که متمول شود، یا قلم به دستش بدهند که دانشمند و صاحبقلم شود.
- دستهبندیها: مهرپارسه , میراث فرهنگی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است